دوشنبه ها به طرز بی رحمانه ای دنیا و کائنات دوست دارن منو دل تنگم کنن. بیشتر از هر روز دیگه ای تنها موندنم رو به رخم میکشن. چراش رو نمیدونم .شاید هم بدونم .
هی دوست دارن این سیکل سوال تکراری منزجر کننده رو تو مخ من تکرار کنن. که چرا هیچ کس به اندازه کافی خوب نبود؟ چرا هیچ کس نموند؟ مشکل از منه . مشکل از منه یحتمل
از سیل پل دختر یه عکس دیدم چند وقت پیش ،یه نیمکت کامل تو گل و لای فرو رفته بود. حکایتش ،حکایت احوال این روزای منه . طوفانها و سیل ها تموم شده ان، حالا منم و دلی که توی گل مونده .
+ هر وقت ناراحتم تمرکزم به حد مرگ پایین میاد. انقدر که گوشی ام رو شل میگیرم تو دستم. افتاد و صفحه اش شکست و دلم بیشتر خونریزی کرد :/
درباره این سایت